عاشقانه

پوچ

واقعا خیلی احساس بدی دارم ،خیلی،احساس میکنم از همه چی عفب موندم از ذهن و افکارم و خودم خسته شدم محمد مغازه زده دائم دم مغازست نمیرسه به من و زندگی ،چندین روزه توی خونه ام،خستم عجیب!از همه چی،دلخوشی ای ندارم،محرم رازی ندارم!عصر بچه رو خواب کردم رفتم بیرون پارک سر کوچه،رو نیمکت ،یکم پیاده روی،گریه کردم،،،احساس پوچی دارم،احساس ناامیدی مطلق،احساس بی عرضگی،نتونستن،نخواستن،نشدن،،،حیف از امیدایی که ناامید شدن،حیف ...هیچ کاری نمیتونم بکنم هیچ سختی ای نمیتونم بکشم،افسرده شدم عجیب!چقد فک میکردم بعد از بیمارستان همه چی عالی میشه ولی خیلی بد بود،خیلی بد،الان مستاصل شدم مستاصل،پناهی ندارم...احساس پوچی و بیهودگی دارم،شاد نیستم،کسی بفکرم نیست ،خسته و کسل و...
13 آذر 1399
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عاشقانه می باشد